جدول جو
جدول جو

معنی منقاد شدن - جستجوی لغت در جدول جو

منقاد شدن
تسلیم شدن، فرمان بردار شدن، مطیع شدن
متضاد: سرکش شدن، نافرمان شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ کَ دَ)
بمعنی مردن سلاطین، در جغتایی استعمال کنند. (از غیاث اللغات) (آنندراج). کنایه از مردن پادشاه ترکستان است و این نیز ترکی است. (انجمن آرا). به زبان احترام، مردن. (یادداشت مؤلف) : هنوز این کتاب شرف اتمام نپذیرفته بود که بندگان حضرت عرش آشیانی (آستان) شنقار شدند و به دارالخلود انتقال فرمودند به تاریخ روز پنجشنبه بیستم ماه جمادی الاول سنۀ 1014 هجری قمری (جمال الدین حسین اینجو از مقدمۀ فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
پاسخ یافتن، کناره گرفتن، بازنشسته شدن، پذیرفتن، باز ایستادن از کار کناره گرفتن، قبول کردن مجاب شدن، بازنشسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفقود شدن
تصویر مفقود شدن
گم شدن، از میان رفتن گم شدن ناپدید گشتن، از بین رفتن: (و از جوانان شهر بسیار مفقود شدند) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 40)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقلب شدن
تصویر منقلب شدن
واژگون شدن، بهم خوردن حال کسی، ناراحت شدن پریشان گشتن: (از هیجان منقلب شده بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
سپری شدن گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقسم شدن
تصویر منقسم شدن
تقسیم شدن بخش بخش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقرض شدن
تصویر منقرض شدن
بر افتادن از بین رفتن نابود شدن: (سلسله آل مظفر بدست تیمور منقرض شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعقد شدن
تصویر منعقد شدن
بسته شدن (عهد و پیمان و غیره)، سفت شدن (مایع)، بر پا شدن: (مجلس عقد آقای... و دوشیزه ... در... منعقد شده)
فرهنگ لغت هوشیار
گم شدن، ناپدید شدن، ازبین رفتن
متضاد: پیدا شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوگرفتن، انس گرفتن، خوگیر شدن، عادت کردن، افیونی شدن، تریاکی شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بازنشست شدن، بازنشسته شدن
متضاد: شاغل بودن، از کار کناره گیری کردن، راضی شدن، قانع شدن، مجاب شدن، پذیرفتن، قبول کردن
متضاد: رد کردن، نپذیرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یخ زدن، یخ بستن، فسردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
لتنتهي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
Expire
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
expirer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
verlopen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
לפוג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
expirar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
wygasać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
истекать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
ختم ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
หมดอายุ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
kumalizika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
期限が切れる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
ablaufen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
到期
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
만료되다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
süresi dolmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
kedaluwarsa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
মেয়াদ শেষ হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
समाप्त होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
закінчуватись
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
expirar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منقضی شدن
تصویر منقضی شدن
scadere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی